گروفالو The Gruffalo (2009)
یک موش کوچک گرسنه در یک جنگل پر از حیوانات وحشی چطور میتواند دنبال غذا بگردد؟ با کمک گروفالو؟ کی تا بهحال چنین غولی دیده؟ ادامه متن
- آلمان و انگلستان
- 7.5 امتیاز
- 28 دقیقه
- 3+ سال
- FHD
یک موش کوچک گرسنه در یک جنگل پر از حیوانات وحشی چطور میتواند دنبال غذا بگردد؟ با کمک گروفالو؟ کی تا بهحال چنین غولی دیده؟ ادامه متن
انیمیشن گروفالو The Gruffalo درباره موشی است با یک شکم گرسنه که همش قار و قور میکند. موش کوچک برای پیدا کردن غذا باید به آن سر جنگل برود. او راه طولانی و سختی در پیش دارد. مجبور است با یک روباه بدجنس، یک جغد بزرگ و یک مار ترسناک روبهرو شود. برای همین موش زبل تصمیم میگیرد به همه آنها بگوید که قرار است دوست عزیزش گرافالو را ببیند. گرافالو؟ این دیگر چهجور حیوانی است؟ موش کوچک زرنگتر از این حرفهاست. او شروع میکند به توصیف دوستش گرافالو. او دندانهای تیز و بزرگی دارد، خارهای درشتی روی پشتش و یک زگیل گنده روی دماغش دارد. زبانش سیاه و دراز است و قد و قوارهاش از بزرگترین حیوان جنگل هم بزرگتر است. هر حیوانی که توی جنگل توصیف موش کوچک را میشنود، چهار ستون بدنش میلرزد و با خودش فکر میکند حتماً گروفالو یک هیولای بزرگ است که میتواند حیوانات جنگل را درسته قورت بدهد. او اصلاً شبیه غول بزرگ مهربان نیست که قبلاً انیمیشناش را دیدهاید.
اول از همه روباه نارنجی سر راه موش کوچک سبز میشود. موش هم بهش هشدار میدهد که دوست عزیزش گروفالو عاشق روباه کبابشده است. روباه تا میفهمد که دوست موش میتواند با روباه یک غذای خوشمزه بپزد، خیلی زود فرار میکند. اما کمی جلوتر، یک جغد بزرگ جلوی موش را میگیرد و ازش میخواهد به خانهاش بیاید و با او چای بنوشد. ولی موش میداند که این فقط یک نقشه است، برای همین بهش میگوید دوستش گروفالو عاشق بستنی جغد است. جغد وقتی خودش را در نان بستنی تصور میکند هاج و واج میماند و بعد پرهایش را باز میکند و از ترس، بالزنان دور میشود. کمی آنطرفتر سر و کلهی یک مار بدترکیب پیدا میشود. او هم بدش نمیآید موش را شکار کند ولی موش بهش میگوید که دوستش گروفالو عاشق املت مار است. موش کوچک و زبر و زرنگ وقتی خیالش راحت میشود که دیگر کسی دنبالش نمیکند و فکر شکار او به سرش نمیزند سوتزنان وارد جنگل تاریک میشود. او با خودش میخندد که چطور حیوانات اینقدر سادهلوح هستند و حرفهای او را درباره گروفالو باور کردند؟! معلوم است که گروفالو وجود خارجی ندارد. مخصوصاً با آن ریخت و قیافه که او توصیفشان کرده. او با خودش حرف میزند و میخندد تا اینکه ناگهان سایهی بزرگی رویاش میافتد. چی؟ چطور ممکن است؟ گروفالو با دندانهای بزرگ و زگیل روی بینی و خارهای بزرگ روی پشتاش جلوی موش کوچک میایستد و بهش زل میزند. چنین چیزی اصلاً امکان ندارد ولی آن هیولا واقعاً خود گرافالو است. فکر میکنید بعدش چه میشود؟ گروفالو که از موش کوچک هم گرسنهتر است به دنبال یک غذای خوشمزه است، از طرف دیگر روباه و جغد و مار حسابی از دست موش خسته شدهاند و منتظرند تا او برگردد. موش زبل چطور میتواند این مشکلات را حل کند؟